شـــعــر هایی با مـداد ســفــیــد

شـــعــر هایی با مـداد ســفــیــد

شعر هایی که به خاطر تــــ.ـــو دوستشان دارم
شـــعــر هایی با مـداد ســفــیــد

شـــعــر هایی با مـداد ســفــیــد

شعر هایی که به خاطر تــــ.ـــو دوستشان دارم

سیگار صورتی

انـــــســــانـــــ موجـــودیستــــ

گـــــــاه سیگــــار مــیـکشـــد ..

گــــــاه درد مــــــیکــــشــــدـــــ ..

امــــــــــا بیـــــشتــــر اوقـــــاتــــ ،

ســــیــگـــار را بــــــــــا دــردــ 

مـــــــــــیــــکـــــشـــــــــد ..

گلوله - علیرضا روشن

از هر گلوله

یک پرنده
کشته می‌شود...
هزار پرنده
پرواز می‌کنند...

آرزوی من ..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به احترام نگاهت - یغما گلرویی

انگار من پشت میزِ کافه‌ای

در حال خواندن شعری بوده‌ام

و تو در آن سوی میز،

سر بر دستانت گذاشته گوش می‌کرده‌ای...

شِکر کدام شعر عاشقانه را به فنجانت بریزم،

که جور دربیاید با چای چشم های تو؟

معنای پنهان شده در گات‌های زرتشت

که زاینده‌رود از شانه‌ات می‌گذرد!

 تنها تو می‌توانی بزرگترین آرزوی مرا

در عکسی به کوچکیِ یک قوطی کبریت

خلاصه کنی!


وقتی گونه‌ات را بر ساعدت تکیه می‌دهی

باران از راست به چپ می‌بارد،

خورشید از چپ به راست طلوع می‌کند

و خطِ فارسی از پایین به بالا نوشته می‌شود...

و من گم می‌کنم دستِ چپ و راستم را

وقتی تو -در عکسی حتا -

کهرباهای دوگانه‌ی چشمانت را به من می‌دوزی!

 

ادامه مطلب ...

دفتر عشق - رضا کاظمی

چقدر تنهاست..

شاعری که

عاشقانه هایش دست به دست می چرخند

به دست تو اما نمی رسند!

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت


یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت


تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

 
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت


تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

 
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت


خیال نکن - افشین یداللهی

خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست

خورشید
از آنجا که غروب می کند
طلوع نمی کند

خدا ما رو برای هم نمیخواست - افشین یداللهی

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست ، فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست ، فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ ، خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست ، خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم ، می‌بینم میری و می‌بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من ، نه میشه زنده باشم نه بمیرم

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما ، تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می‌رسیدیم ، داره رو دست ما می‌میره این عشق

خاطرات به جای تو - افشین یداللهی

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن

تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده

یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم

شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی

وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن

با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

اولین بوسه - افشین یداللهی

روزی که برای اولین بار

تو را خواهم بوسید

یادت باشد

کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد

حرفهای آخرت را 

به خودت 

و همه

گفته باشی ..

فکرِ برگشتن 

به روزهای قبل از بوسیدنم را 

از سَرَت بیرون کن

تو 

در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری

که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

با تردید

بی تردید

 ...کم می آوری